فرياد يا محمدا زينب رسيد به كربلا
تمام دختركان را نشانه ميكردند
به خنده صحبتي از كار ِ خانه ميكردند
اگرچه رنج ِ سفر، زخم ِ راه را ديدم
دوباره آمدم و قتلگاه را ديدم
براي قافله ات بيرق عزا مانده
هنوز تكيه اي از خيمه ها به جا مانده
هنوز گِردِ مزار ِ تو دشتي از خار است
بميرم اي گُل ِ من ديدنت چه دشوار است
هنوز رويِ زمين تيرهاي خونين است
هنوز رويِ زمين نيزه هاي سنگين است
هنوز از بدنت بويِ سيب مي آيد
صداي ناله ي مردي غريب مي آيد
اگرچه خويش به دستِ رباب آوردم
به دستِ بي رمقم ظرفِ آب آوردم
بنوش جرعه يِ آبي كه تشنه ات ديدم
اسير ِ مرثيه يِ سنگ و دشنه ات ديدم

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:اشعار اربعین حسینی, | 21:0 | نویسنده : محمد |

عاقبت آمدم پس از عمری
به مزارت نه بر مزار خودم
آمدم های های گریه کنم
به دل خون و داغدار خودم
***
چند وقتی ست بغض سنگینی
به گلویم نشسته، میبینی؟
کار خود را فراق با من کرد
کمرم را شکسته میبینی؟
***
شانه های ضعیف طفلانت
خواهرت را کشان کشان آورد
هرکه اینجا رسیده سوغاتی
سر و رویی پر از نشان آورد
***
شرح این راه را یتیمانت
با زبان اشاره می گویند
با لبی زخم خورده، چاک و کبود
با تنی پاره پاره می گویند
***
شام با من چه کرده، میبینی؟
روی پیشانی ام پر از چین است
بعد از این ضجه ای نمیشنوم
گوشم از تازیانه سنگین است
***
با اشاره رباب می گوید
هیچ داغی شبیه این غم نیست
بین گهواره نه ببین زینب
کودکم بین قبر خود هم نیست
***
از سرت بی خبر نبودم که
هر شبی دست این و آن دیدم
با کمی لخت خون عقیقت را
من به انگشت ساربان دیدم
***
بود بر گیسوان تو جای
پنجه ی چندتا زنا زاده
زود فهمیدم از محاسن تو
که سرت در تنور افتاده
***
کاش میشد که بوریا بودم
تا نگه دارمت همیشه تو را
کاش میشد که بوسه ای بزنم
باز حلقوم ریش ریش تو را
***
اربعینی گذشته اما باز
نیزه هاشان هنوز در خاک است
لخته خون های خشک بر تیر است
تیغ های شکسته بر خاک است
***
یاد عصری که دیدمت اینجا
بعد غارت عجیب میخندند
حرف سوغات بود و با عجله
از تنت تکه تکه می کندند
***
پای من جان نداشت تا آیند
بی اثر بود هرچه کوشیدم
از سر شیب تند گودالت
تا کنار تن تو غلطیدم
***
سر عمامه و عبایت نه
بود دعوا برای پیرهنت
دست هایم برید وقتی که
تیغ ها را کشیدم از بدنت

شاعر : حسن لطفی

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:اشعار اربعین حسینی, | 20:58 | نویسنده : محمد |

آنكس كه مارا نورُ كُم واحد نوشته
آب و گِل ِ مارا ز يكديگر سرشته
از روز ِ اول تا كنون كس در بهشته
اُنس ِ من و تو پا نزد حتي فرشته...
تو ماندي و من رفتم و اي داد بيداد
خواهر شدن آخر چه كاري دست من داد
اين خواهري كه بار ِ غم دارد ميارد
با خواهر ِ چل روز ِ پيشَت فرق دارد
گريان به روي قبر تو سر ميگذارد
پيراهنت را رويِ سينه ميفشارد
از اين سفر اين است دستاوردِ زينب
پاشو برايِ تو كفن آورده زينب
از كربلا رفتم رسيدم كربلا باز
پُر شد مشام من ز عطر ِ نينوا باز
با خطبه هايم زنده شد دين ِ خدا باز
پيروزمند از شام برگشتم كه تا باز...
...مثل گذشته مونِسَت باشم برادر
اينجا بمانم پيش تو تا صبح محشر
اينجا همان جايي ست كه دلبر كُشي شد
با داغ ِ اسماعيل ها  هاجر كُشي شد
در ساحل ِ يك روز آب آور كُشي شد
بر رويِ دستان حسين اصغر كُشي شد
اكبر همين جا پيكرش شد ارباً اربا
قاسم همين جا سينه اش شد مثل زهرا
اينجا تن پاكت ميان خون وضو كرد
شمر آمد و با خنجرش قصد گلو كرد
خنجر نبُرّيد و لعين كاري مگو كرد
لج كرد و با چكمه تنت را پشت و رو كرد
با پشتِ خنجر آنقَدََر زد تا سر افتاد
بالاي تل ِ زينبيه خواهر افتاد
آنان كه باباي تورا تكفير كردند
در چند ساعت خواهرت را پير كردند
جسم تورا آماج صدها تير كردند
مركب سواران پيكرت را زير كردند
ميتاختند و خاك مقتل گرم ميشد
با سُمِّ مركب استخوانت نرم ميشد
زخمي به بازوي تو خورد و ديد خواهر
سنگي به ابروي تو خورد و ديد خواهر
نيزه ز پهلوي تو خورد و ديد خواهر
پنجه به گيسوي تو خورد و ديد خواهر
قاتل تمام هِمَتَش را ميگُمارد
عمامه ات را از سر ِ تو در بيارد
تو روي نيزه رفتي و من روي محمل
دنبال ميكردم تورا منزل به منزل
در بين آواز و هياهوي اراذل
قرآن تلاوت كردي و بُردي ز من دل
هربار چشمم خيره ميشد در دهانت
سرنيزه را ميديدم از پشت زبانت
از بال جبرائيل شهپر را گرفتند
اسباب معراج كبوتر را گرفتند
از ما تقاص ِ بدر و خيبر را گرفتند
هر كار كردم باز معجر را گرفتند
بي روسري بودم ولي با آستينم
گفتنم كه ناموس اميرالمؤمنينم
بي تو ميان كوچه و بازار رفتم
با محمل ِ بي پرده در انظار رفتم
بي مقنعه تا گَرده يِ اشرار رفتم
با دستهاي بسته تا دربار رفتم
يادم نرفته ازدحام مردها را
بي قيديِ دستان آن ولگردها را
تا رأس سقاي حرم را مثل قرآن
بر نيزه ميبستند در پيش اسيران
در كوچه هاي شام ميشد راه بندان
آتش شراره ميزد از جان يتيمان
چشم سكينه تا عمو را رويِ ني ديد
رأس ابوفاضل به رويِ نيزه چرخيد
از شام آوردم سلام دخترت را
پيراهن و عمامه و انگشترت را
بنگر شقايق هاي زرد و پرپرت را
امداد كن با گوشه چشمي خواهرت را
بايد از اينجا خسته برگردم مدينه
با يك دل بشكسته برگردم مدينه

شاعر : حسین قربانچه

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:اشعار اربعین حسینی, | 20:54 | نویسنده : محمد |

مسلم بن عقیل نور دوعین
آن عمو زاده و رسول حسین

وارد کوفه گشت با اکرام
در پی اش شد روان هزاران گام

همگی صحبت از وفا کردند
جمله انکار هر جفا کردند

چون به کوفه رسید ابن زیاد
کوفیان را وفا برفت از یاد

دلشان شد ز ترس آکنده
جمعشان مضمحل پراکنده

مسلم اندر غروب تنهاشد
بر رخش گرد غم هویدا شد

غم ارسال نامه اش به حسین (ع)
که بیا کوفه ای ضیاء دو عین

کو به کو دشمنان به دنبالش
با دو طفلش عجیب بود حالش

عاقبت انتهای کوچه ی تنگ
شد اسیر عدو به صد نیرنگ

حیله هایی بر او به جنگ زدند
بر سرش خرمنی ز سنگ زدند

دست بسته ببردنش بر بام
جانیانی بدور از اسلام

بام دارالاماره از پیکر
سر او شد جدا و عمر آخر

آخرین حرف او به اشک و به آه
طرف صحبتش حسین (ع) آن شاه

شیعیان را امام کوفه میا
ای شه بامرام کوفه میا

شاعر : اسماعیل تقوایی

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:اشعار اربعین حسینی, | 20:52 | نویسنده : محمد |

یا مسلم بن عقیل (ع)

پیرهن خونی و سر خونی، دو چشمم تار تار
گیر افتادم میان مردم بی بند و بار
می شوی آقا کجا با اهل بیتت رهسپار
کوفه می آیی بیا اما نه با ایل و تبار
اعتقاد مردم کوفه پر است از انحراف
نامه هاشان مملو از صد ها دروغ شاخدار
رو ندارم تا به رویت بنگرم ای ماه رو
شرمسارم شرمسارم شرمسارم شرمسار

بر سر دارالعماره دار عشقم می زنند
سنگ و نیزه بر تن دیوار عشقم می زنند

دخترم را کن فدای دخترت مولای من
شانه بر مویش بزن نازش بکن آقای من
در بغل گیرش به رویش بوسه هایی هدیه کن
تا نبیند در دلش خالی ز مهرت جای من
از چه می آیی به کوفه راه را کج تر نما
مردمانش در پی ضربند در منهای من
دردهایی در نواحی شکم حس می کنم
تیرهاشان رفته در این کیسه ی صفرای من

کیسه صفرایم فدای کیسه صفرایت حسین
مردنم بهتر..... نبینم نیزه در نایت حسین

شاعر : جعفر ابوالفتحی

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:اشعار اربعین حسینی, | 20:46 | نویسنده : محمد |

پیر دیار غم به خرابات می رسد
ره وا کنید! عمه سادات می رسد

سیمرغ پر شکسته ز طوفان طعنه ها
از راه فتح قلعه شامات می رسد

محمل سوار جاده آزادگی و عشق
در اوج افتخار و مباهات می رسد

فرمانده سپاه عزادار هاشمی
دل خسته از دیار مکافات می رسد

گرچه سرش شکسته ولی سرشکسته نیست،

این سربلندی اش به سماوات می رسد

چادر به سر و پوشیه بر چهره آمده
خورشید، پشت ابر, اشارات می رسد

یک بار هم مقابل دشمن زمین نخورد
یک روز این ادله به اثبات می رسد

آن روز خون منتقم آید به جوش و بعد
هر کس به او زده به مجازات می رسد

بعد از نزول شعر بلند صبوری اش
پایان بی نظیر, مراعات می رسد

خرما به دست دختری از بین قبرها
دارد برای دادن خیرات می رسد...

شاعر ؟؟؟؟


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:اشعار اربعین حسینی, | 20:40 | نویسنده : محمد |

خواهرت بازم به کربلا رسیده
برگشته امّا با قامت خمیده
هر جا رفتم همراهم بوده سر تو
خوب می‌دونی که زینب چه‌ها کشیده
اومدم با کوه مصیبت ، اومدم از سفر غربت
بذارم سرمو رو تربت
حال منو می‌دونی ، شد این چشم بارونی
راویِ پریشونی
مظلوم حسین جانم
******
اومده زینب بالای مزار تو
آرزومه جون بدم در کنار تو
ای کاش می‌مُردم من امّا نمی‌دیدم
جون داده تو خرابه یادگار تو
می‌خونم با شیون و ناله ، از فراق اون گل لاله
امون از غصه‌ی سه ساله
همراه منه روحش ، کشته منو اندوهش
اون پاهای مجروحش
مظلوم حسین جانم

شاعر : یوسف رحیمی


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:اشعار اربعین حسینی, | 20:36 | نویسنده : محمد |

چکیده

حضور اهل بیت(علیهم السلام) در اولین اربعین شهادت امام حسین(علیه السلام) بر سر مزار آن حضرت در کربلا از مسائلی است که در قرون اخیر برخی محققان شیعه درباره آن تشکیک کرده اند. در مقابل،

برخی دیگر از اندیشمندان، درصدد رد این تشکیک و اثبات اربعین اول شده اند. این نوشتار ابتدا به دلایل منکران اربعین اول پرداخته و در ادامه به پاسخ گویی آن ها می پردازد، سپس با استفاده از قراین و

شواهد دیگر، دیدگاه موافقان اربعین اول را تأیید می کند.

مقدمه

یکی از مباحث مهم تاریخ عاشورا که در این فصل درباره آن بحث و بررسی صورت گرفته، حضور اهل بیت(علیهم السلام)در کربلا در اولین اربعین شهادت امام حسین(علیه السلام) بر سر مزار آن حضرت

و دیگر شهدای کربلاست. در میان شیعه، مشهور است که اربعین روزی است که جابر بن عبدالله انصاری، صحابی بزرگ رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به زیارت قبر امام حسین(علیه السلام) نائل شد و

در همان جا بود که اهل بیت(علیهم السلام) هنگام بازگشت از شام نیز به زیارت مزار امام(علیه السلام) آمده و جابر را ملاقات کردند. هم چنین در این روز سر امام حسین(علیه السلام) به بدن ملحق شده و دفن

شد. اما در مقابل این شهرت، برخی اندیشمندان متقدم و معاصر شیعه، ورود اهل بیت (علیهم السلام) را در روز اربعین سال 61 ق انکار کرده اند که دیدگاه ها و دلایل انکار آنان و نیز ادله و قراینی که برخی

محققان معاصر برای رد دلایل منکران اقامه کرده اند، بررسی و مطالعه خواهد شد. سپس در ادامه، قراین و شواهد تاریخی و روایی این موضوع را به منظور اثبات چنین شهرتی بیان خواهیم کرد.


برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:محرم نامه, | 20:27 | نویسنده : محمد |

در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می‌کنند اما برای حسینی که آزاده زندگی کرد٬می‌گریند..... دکتر علی شریعتی


-----------------------------------------

آنان که رفتند، کاری حسینی کردند. آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند، وگرنه یزیدی‌اند...... دکتر علی شریعتی

 

-----------------------------------------
حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود. افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند. .....دکتر علی شریعتی





برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 16 آذر 1393برچسب:جملات درباره محرم, | 20:17 | نویسنده : محمد |

 

قیامت بی حسین غوغا ندارد”شفاعت بی حسین معنا ندارد”حسینی باش که در محشر نگویند”چرا پرونده ات امضاء ندارد

————————————

عالم همه قطره و دریاست حسین ، خوبان همه بنده و مولاست حسین ، ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش ، از بس که کَرَم دارد و آقاست حسین

———————————–

 


برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 16 آذر 1393برچسب:جملات درباره محرم, | 20:13 | نویسنده : محمد |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • لیونکس